چه خوب چه بدگذشت...
زندگی مامان امروز18ماهه شدی انقدر این رزوزها زودمیگذره که چشم بهم بزنم خانومی شده واسه خودت تاخییرطولانی که پیش اومد دلایل زیادی داشت اتفاق های زیادی افتاد تا 1ماه پیش که ئکلا سیستم نداشتیم بعدتلفن خونمون رو وصل کردند بعدadslگرفتیم بعدش سیستم ویروس داشت اصلا فایلی رو نشون نمیداد...خلاصاه برنامه هرروز من وتوهم اینه 6بیدارمیشم وسایلو جمع میکنم انقدرنازخوابیدی که دست و دلم میلرزه بغلت کنم آخه اولش غرغرمیکنی که بهت دست نزنم بتونی بخوابی میبندمت تو صندلی ماشین میریم بیزون 3روزخونه ی مامان مارال(مامان بابایت)بقیه هفته ام خونه ی مامان زهره(مامان خودم) هستی بگذریم از سختی بازوبسته کردن درپارکینیگ و 4تا قفلی که ازدرو ئدیواربایدبزنم ...
نویسنده :
مامان سحر
20:16